سفرنامه پانیذ خرداد 93
اینبارسفر ما به شمال یه کم طولانی شد البته به شما عسلم خیلی خوش گذشت....همش پارک ...خونه دوست و فامیل...خلاصه گرفتن شیر از شما که واسم نشدنی بود ...امکان پذیر شد وشما جز چند روز اول زیاداذیت نکردی...
میریم سراغ ادامه سفر به زبان تصویر....
تو راه رفتن به ساری-فیروز کوه
رفته بودیم جنگل با خانواده بابایی انقدر شیطونی کردی که دو ساعت خوابیدی
رفته بودیم پیش بابا بزرگ....خدا بیامرزه
وبلاگ هنگ کرده نمیشه بقیه عکس هات. بزارم....
جیگرم رفتی پارک
حالا اومدم بقیه عکس هاتو بزارم
نینی خاله هرمس که تازه به دنیا اومده ما رفته بودیم دیدنش
دینا وپانیذ که این سری خیلی به هم عادت کرده بودن...فدای هر دو تا تون
با خاله مائده وعمو دانیال رفته بودیم پهنه کلا که یه جای زیارتی بود اینجا هم خونه مادر بزرگ عمو دانیال هست که داریم عصرونه میخوریم
پارکینگ خونه مامی که هر وقت حوصله شما سر میرفت مامی یا خاله میبردنت اونجا....اینم تاکسی همسایه مامی که رفتی بالاش
رفتیم خونه دوست من خاله مونا ...خاله مونا کیک درست کرده بود و واسه شما الکی شمع گذاشتیم تا فوت کنین...اونم کیانا دختر خاله مونا
راستی این سری زن عمو ..سارا...شهریار هم مثل ما موندن...ما یه دو روزی پیش اونا رفتیم
تو هم که همش رو زبونت اسم شهریار....فدای مهربونیات
اولین بار تاکسی سوار شدی از میدون معلم در ماه 20 زندگیت
دینا و پانیذ عمارت شهرداری ساری
دینا و پانیذ با خاله . دایی محمد