20 ماهگی دخترم
20 ماهگیت مبارک عزیزم
دخترم یه ماه دیگه گذشت از روزی که اولین بار وجودت رو حس کردم....دخترم داری به 2 سالگی نزدیک میشی...
اینروز ها انقدر شیرین زبون شدی که بعضی موقع ها یه جمله هایی میگی که تعجب میکنم از کجا یاد گرفتی...
جمله های جدیدت.....
1.پانیذ جیش کرد
2...اتاق پانیذ
3..مامان دوست داری یعنی مامان دوست دارم
4..بابا اومد
5...شهریار بچه عمو
6..صدای نینی
7..بابا لالا کرد... و خیلی چیز های دیگه که با طرز خاصی میگی که منو بابا میخوایم بخوریمت...
حالا میریم سراغ شما که بعد اومدن از ساری اصلا تو خونه نمیمونی همش میگی دد...یا با تلفن با مامی و خاله حرف میزنی....از هر ده تا جمله 9 تاش خاله داره...ما هم مجبوریم همش ببریمت بیرون...
فردای روزی که اومدیم با کلی کار وخستگی مجبور شدم ببرمت پارکینگ که حال و هوات عوض شه...اینجا هم داری با کالاسکه بچه همسایه بازی میکنی...
پدر و دختر بعد 2 هفته دوری...همش دوست داری پیش بابا باشی حتی دیگه رو پای من نمیخوابی...مثل اینکه این سری حسابی دلتنگ بابایی شدی...راست میگن دختر ها بابایی ان....باباتم که واسه تو نفس نداره....این بار میگفت دیگه نمیزارم بدون من شمال بمونین
یه شب که مثلا رفته بودین آشغال دم در بزارین بعد نیم ساعت اومدین....مثل اینکه خانم هوس بیرون کردن و بابا نتونست بگه نه...کلاه هم از قبل تو ماشین جا مونده بود وشما گذاشتی رو سرت زست گرفتی...
بازار ستار خان-پانیذ و شهریار
و این هم کادوی 20 ماهگی دخترم...البته یه عروسک باربی هم خریدیم که چون پانیذ مامان اگه ببینه چیزی ازش سالم نمیمونه فعلا تو کمدش گذاشتم تا بزرگ تر شد بازی کنه...این برج غورباغه یه بازی فکری و آموزشی هست...
وقتی میخوابی دلم واست تنگ میشه عزیزم.....