روزهای تابستان 93
سلام دختر گلم....امیدوارم هر وقت که داری این پست رو میخونی سرشار از شادی باشی...
یه روز جمعه که تصمیم داشتیم بریم هایپر استار واسه خریددیدیم خیلی شلوغه و تصمیم گرفتیم واسه اولین بارشما رو ببریم باغ وحش تا از نزدیک حیوون ها رو ببینی...این بود که واسه اولین بار در تاریخ 17 مرداد رفتی باغ وحش ارم...
خیلی بهت خوش گذشت اسم اکثر حیوون ها رو یاد گرفتی
خانم خانم ها از ماشین پیاده نمیشی؟؟؟؟؟
اینم من و دخترم کنار لک لک ها....
یه روز غروب با النا و مامانش باهم رفتیم پارک...خیلی خوب بود باهم میچرخیدین و بازی میکردین اصلا هم منو اذیت نکردی....چند تا دختر بچه با هم خاله بازی میکردن تو النا هم رفتین پیش اونا نشستین با اینکه از شما بزرگتر بودن....فدای همه کارات بشم من
در ادامه سفرمون به ساری و .........؟؟؟؟؟؟؟
رفتن مون به ساری واسه عروسی پسر خاله مامانی مجید بود که باز هم مثل همیشه به تو خوش گذشت
قبل عروسی یه روز رفتیم خونه خاله هرمس ...نینی خاله آقا ماهد حسابی بزرگ شده بود کلی با نینی بازی کردی اما دوست نداشتی من بغلش کنم.تا بغلش میکردم میگفتی نه مامان منه...بزارش پایین...
اصرار داشتی بری تو روروک ماهد بشینی ...جالبه تو روروک خودت خیلی خیلی کم نشستی...اصلا استفاده نکردی...اما حالا مثلا نینی شدی
یه روز دیگه که رفتیم خونه عمه عالیه ..غروبش رفتیم پارک... بعد کلی بازی با تاپ و سرسره تصمیم گرفتمچند تاوسیله برقی کوچیک سوارت کنم که از همشون ترسیدی و گریه کردی ...الهی من فدای ترسات...حتی با عارفه هم سوار ماشین برقی شدی بازم ترسیدی
تو این روزها میرفتی سراغ لوازم آرایش همه ...تو این عکس هم رز لب زدی...
جدیدا هم یاد گرفتی میخواهیم عکس بگیریم روتو عمدا سمت دیگه میکنی...فدای شیطونی هات...که زیر چشمی نگاه میکنی...
این پستمون خیلی طولانی شد عکس هاعروسی باشه واسه پست بعد گلم....