تولد 2 سالگی
تولدت مبارک دخترم
دخترم 2ساله که اومدی تو خونه ما ...2 ساله که من بهترین حس دنیا رو تجربه کردم...دو ساله مادر شدم...دخترم دیگه با تو تنهایی و دوری تلخ نیست آخه تو شدی همدم و هم زبونه من...اول خدا رو شکر میکنم که تو رو صحیح و سالم به من داده بعد خدا رو به معصومیت این روز های تو قسم میدم که هیچ بچه ایی هیچ جای دنیا مریض نشه و همیشه شاد باشه...
چقدر زود دو سال گذشت انگار همین دیروز بود که انقدر کوچولو بودی که تنهایی نمیتونستم حمومت کنم اما حالا وقتی میریم حموم خودت میخوای خودت رو بشوری...خیلی وقت ها دلم واسه نوزادی هات تنگ میشه بخصوص واسه موقع هایی که بهت شیر میدادم ...
پانیذ خیلی خوشحالم که تو رو دارم
امسال هم با هم شمع تولدت رو فوت کردیم و من از طرف تو واست آرزوی خوشبختی و سلامتی کردم....
تولد امسال شما تو محرم بود به همین دلیل تصمیم گرفتم یکم زودتر واست تولد بگیرم...با اومدن عزیز و بابا بزرگ و عمه عالیه و3 تا از عمه های بابایی به تهران به خاطر عروسی دختر عمه بابایی همه چی جور شد تا دو روز قبل عروسی واست تولد بگیرم...
اینو خاله مائده پیدا کرد و واسمون فرستاد تو یکی از کتاب های دانشگاش بود...نمیدونی چه حسی داشتم وقتی فهمیدم بچم دختره ...دنیا مال من شد وقتی فهمیدم تو دختری...
راستی عمو رضا اینا هم بودن
اینم کادوی من و بابایی واسه تولد به دختر عزیزم...
متاسفانه از سفره شام و کادو ها عکس ندارم ...
بابا بزرگ و عزیز مبلغی پول دادن که دستشون درد نکنه...عمه های بابایی هم کادوی نقدی دادن
عمو رضا و زن عمو هم یه بلوز و شلوارو یه اسباب بازی خوشگل
عمه عالیه هم قطار متحرک فیل وعلی آقا دو تا بلوز خوشگل وعرفان و عارفه هم عروسک زیبا
شام اون شب هم فسنجون با اردک و قیمه...و سالاد فصل و سالاد ماکارونی...دسر هم دو مدل زله و کاستر وترامیسو... جای همه دوستان خالی بخصوص مامان عزیزم و خواهر وبرادر هام و زن داداشام ودینا جون که البته بعد محرم و صفر قراره بریم ساری یه تولد مشترک با دینا فدا بگیریم...
یعنی بازم تولد....