این چند روز.....
سلااااااااااااااااااااام به همه دوستای عزیزم و دختر ناااااااااااااااااااازم
اول عید سعید فطرو به همه شما دوستای عزیزم و دخمل نازم تبریک میگم.............دخترم سال قبل این موقع تو دلم بودی و الان تو بغلمییییییییییییییی..... خدایا شکرت بخاطرت فرشته کوچولویی که بهمون دادی خیلی دوست دااااااااااااارم عشق مامانی....
دوم اینکه دلیل نبودنمونو بگم ...خاله مائده پانیذ جونی از شمال اومده بود پیش ما و سر منو پانیذ جونم حسابی گرم بود و اصلا وقت نمیشد تا بیام و از کارای خانم خوشگلم بگم براتون....الانم اومدیم شمال و پانیذی در گشت و گذاره...اصلا به من وقت نمیرسه تا خانمیو بغل کنم آخه همش بغل داییاشو خاله و مامیشه و واسه اونا خودشو شیرین میکنه که دیگه به منو باباییش وقت نمیرسه تا بغلش کنیییم....
دخترم این روزا خیلی شادو خوشحالی از اینکه دورو برومون هستن آخه تهران همیشه تنهاییم و تو اصلا تنهایی رو دوست نداری و همش دوست داری دوروبرت شلوغ باشه....اینو میشه از لحظه ای فهمیدکه وقتی خاله مائده رسید تو خواب بودی و تا صدای آیفونو شنیدی از خواب پرید و وقتی خاله جونتو دیدی پریدی بغلش....
چند روز پیش یه اتفاق بدی افتاد وقتی مشغول بازی بودی رفتی سمت میز تلفن...از اونجایی هم که عشق ایستادن داری پایه میزو گرفتیو میخواستی وایسی که پایه میز تلفن خورد به پیشونیت و پیشونیت کبود شد..........خدا رحم کرد که میز و تلفن نیوفتادن روت عزیزم....مامان بمیره برات عشقم...
عکسای پانیذیو بعدا میزارم براتون تا پست بعدی
دوست دااااااااااااااااااارم دختررررررررررررررررم