تلاش خاله مائده
عزیزدلم وقتی هنوز تو دلم بودی خاله مائده همش میگفت کی دنیا میای تا دست و پاهاتو لاک بزنه...آرزوش بود که دست و پاهاتو لاک بزنه... از وقتی دنیا اومدی تا چند وقته پیش به زور تونستم جلو خاله مائده رو بگیرم که اینکارو نکنه آخه میگفتن ضرر داره واست...چون همش مشغول خوردن دستت بودی و من میترسیدم ولی وقتی ایندفعه خاله مائده اومد دیگه نتونستم جلوشو بگیرم اونم با کلی سعی و تلاش موفق شد تا پاهاتو لاک بزنه چون تو همش تکون میخوردی و انگشتاتو میمالوندی به فرش هم فرش کثیف میشد هم لاکت پاک میشد ولی خاله مائده دست از تلاش برنمیداشت تا اینکه موفق شد و به این آرزوش رسید....
فدای انگشتای کوچولوت بشم که با این لاک نازتر هم شده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی