پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

نی نی نازنازی

آخرین روزهای سال

1392/12/19 23:21
نویسنده : مامانی
258 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه...سلام به دخمل نازم...داریم کم کم به دومین بهار زندگیت نزدیک میشیمهوراهورادخملم امسال از سال گذشته بزرگتر شدی...دیگه معنای لباس جدید رو میفهمی آخه وقتی داشتیم لباس واست میخریدیم اگه لباس رو میپوشوندیم که ببنیم اندازت یا نه دیگه نمیذاشتی درش بیاریم وقتی که میامدیم خونه همشو میگرفتی تو دستت به من نمیدادی جا به جاشون کنمقهراین روزها تو خرید خیلی اذیت کردی البته منو نه بابایی پا به پات تو بازار میدوییداوهاوهمنم مجبور بودم سریع خرید کنم تا شما بیشتر اذیت نکنی....اما میدونی بعد به دنیا اومدنت من  مرکز خرید بوستان نرفته بودم.آخه چون بوستان به خونمون نزدیک و قبلا هفته ایی یه بار میرفتیم بعد این همه مدت دوست داشتم حسابی بچرخم...به.همین دلیل به بابایی گفتم شما رو ببره مرکز بازینیشخندتا من راحت بچرخم..حالا عکساشو میزارم تا همه ببینن....

بعدشم چون خیلی خسته وگشنه بودیم رفتیم شام پیتزا ٨ میلیمتری که تو خیابون خودمون بودو شما واسه اولین بار با نی دوغ خوردی در تاریخ٩٢/١٢/١٢

من عاشق این عکس هستم دخمل یه کم فضولقلب

به دلیل شیطونی های خانمی عکس ها تار شدهناراحت

آفرین آفرین.....هورا خودت یاد گرفتی باهوش منهورا

داری تند تند سیب زمینی میخوری آخه عاشق سیب زمینی سرخ کرده ایی....منم به بابایی میگفتم از سیب زمینی تو نخوره...خوشمزهخوشمزه.نوش جونتماچ

 

این روزها دخترم خیلی شیطون شدی و کارهای  خطرناک میکنی من تو خونه کلی کار دارم آخه یکی دو روز مونده  به عیدمیریم شمال..بابایی هم زود میره دیر میاد منم و شما وکلی کار ....تو هم که مامان تا میبینی من تمیز کردم ..جمع وجور کردم سریع دست به کار میشیابروکلافهنازی عزیز شیطون ..یه روز بزرگ میشی واست از کارات میگیم خندت میگیرهقلب

اینجا اتاقت که من روزی هزار بار کمدت رو مرتب میکنم...ببین کجا رفتی تا دستت به وسیله ها برسهابرو

اینجا حوصلت سر رفته...فدات بشه مامان که تنهایی رفتی اونجا داری بازی میکنیقلبقلب

اینجا با من قهری آخه باطری رو از دستت گرفتم...عاشقتم همه دنیای منی...اگه تو نبودی من خیلی تنها بودمماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مائده
16 اسفند 92 18:44
عشششششششششششششششششق من دلم برات تنگ شده زودتر بیا پیشم.... اخه تو چقدر شیطون شدی عزیزم از همه جا بالا میری اینقدر مامانو اذیت نکن...عاشقتم منتظرتم زودتر بیاین
مامانی
پاسخ
خاله منم دلم براتون تنگ شدخاله جونی دمیام تا باهم حسابی بازی کنیم
سعیده مامان آنیسا
17 اسفند 92 15:26
شیطون همه جا رو هم واسه بازی انتخاب میکنهناراحت نباش منم مثل تو مشکل تمیز کردنه اتاق رو دارم من جمع میکنم آنیسا میریزه میگم نکن خسته شدم میگه اتاقه خودمه خودم میدونم
مامانی
پاسخ
چه کنم از این شیطونی ها....حالا پانیذ هنوز حرف نمیزنه تا دعواش میکنم سرم جیغ میکشه
مامي كيانا
18 اسفند 92 9:51
اي جانم چه شيطون شده واي چه كارهاي خطرناكي ميكنه خيلي بايد مواظب باشي يه دقيقه ازش غافل شي كارهاي خطرناك ميكنه اولين دوغ خوردنت با ني مبارك به به كباب و عالييييييييييييييي دهختر و باباي شكمووو
مامانی
پاسخ
آره خیلی بلا شده میدونه من نگران میشم این کار ها رو بیشتر انجام میده و میخندهآره دیگه دختر ها به باباشون میرن