پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

نی نی نازنازی

گردش آخرین روز های تابستان

1393/7/4 22:29
نویسنده : مامانی
924 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزم تو یه چشم به هم زدن داری دو ساله میشی..دخترم داری بزرگ وبزرگتر میشی .....لذت میبرم از دیدن قد کشیدنت از دیدن حرف زدنت از معصومیت بچه گونت که خودتو واسمون شیرین میکنی....وقتی یاد روز های بچه گی خودم میافتم پیش خودم میگم دیر تر بزرگ شو همیشه همینطور کودک و معصوم بمون...بزار شادی هات اندازه دنیات باشه...وقتی عکس های قدیمی تو نگاه میکنم دلم واسه اون روز ها تنگ میشه...اون موقع ها می گفتم کی بزرگ میشی ...اما حالا واسه همه اون سختی ها دلم تنگ شدهمحبتبوستو شیرین ترین هدیه خدا واسه من بودی...

شنبه هفته قبل یهویی با مامان النا ..مینا جون تصمیم گرفتیم بریم پارک...هم بازی کنین هم یه چند تا عکس یادگاری بندازیم...از خونه چند تا لباس بردم تا عکس بندازیم...تو النا همکاری کردین و خاله النا چند تا عکس خوشگل واسمون انداختآرامچشمک

اینم یه عکس با مایو...دیگه کم کم هوا سرد میشه ..و باید لباس های گرم بپوشی...

ای جونم دختر خانمم که خیلی همکاری کردی...

انقدر قشنگ با النا صحبت میکردی که انگار یه بچه چهار - پنج ساله بودی...

چند تا از شیرین زبونیات رو بگم----------محبت

به رز لب میگی للبی

به مغازه میگی مزا غاله

به هواپیما میگی هماتان

به چه خبر میگی چه بخر

هر کی می ادخونمون میگی خوش اومدی

روز ها کیف میگیری میری سمت در به من میگی خرید کنم بیام...من میگم چی بخری؟میگی گوشت بخر..مرغ بخر بیام...من میگم پول داری میگی اره دارم...میگم چقدر پول داری میگی 30 تا..بوسمحبت

جدیدا میری زیر میز ناهار خوری ...میگم داری چیکار میکنی ...میگی کارام رو انجام بدم بیام....اخه تو از کجا این حرف ها رو یاد گرفتی عشق مامانچشمکبوس

نقاش کوچولو

مثلا خیلی بچه آرومی هستی...

این عکس ها رو هم سارا دختر عموی مهربونت واست فرستاده....

اینم دینا جون برادر زاده من و دختر دایی پانیذ که دلمون واسش تنگ شده...

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (2)

مامی کیانا
5 مهر 93 9:50
اي جون قربون خنده هات
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جون
خاله مائده
8 مهر 93 19:06
عشق منی..............چه ناز افتادی تو عکسا عزیز خاله.....مایوشو ببین زنبور عسل شده.....
مامانی
پاسخ
دوست دارم خاله جون