پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

نی نی نازنازی

تولد مامان و22 مین ماهگرد دخترم

10 شهریور امسال برابر شد با تولد من و ماهگرد همه زندگیم. پارسال تو 10 ماهگیت که اونم برابر شد  با تولد من تب شدیدی کردی و مجبور شدیم بیمارستان بستریت کنیم ...روز خیلی بدی بود واسه من قد ده سال گذشت.....دخترم همه زندگی من تو روز تولدم ازخدا سلامتی تو رو خواستم... خواستم تا مادر خوبی واست باشم وبهترین ها رو بهت یاد بدم...امسال شمع تولدم رو با هم فوت کردیم....                                            22 ماهگیت مبارک دخترم متا...
25 شهريور 1393

روزهای تابستان 93

سلام دختر گلم....امیدوارم هر وقت که داری این پست رو میخونی سرشار از شادی باشی... یه روز جمعه که تصمیم داشتیم بریم هایپر استار واسه خریددیدیم خیلی شلوغه و تصمیم گرفتیم واسه اولین بارشما رو ببریم باغ وحش تا از نزدیک حیوون ها رو ببینی...این بود که واسه اولین بار در تاریخ 17 مرداد رفتی باغ وحش ارم... خیلی بهت خوش گذشت اسم اکثر حیوون ها رو یاد گرفتی خانم خانم ها از ماشین پیاده نمیشی؟؟؟؟؟ اینم من و دخترم کنار لک لک ها.... یه روز غروب با النا و مامانش باهم رفتیم پارک...خیلی خوب بود باهم میچرخیدین و بازی میکردین اصلا هم منو اذیت نکردی....چند تا دختر بچه با هم خاله بازی میکردن تو النا هم رفتین پیش او...
23 شهريور 1393

کادو های پانیذ و گردش با دینا

یک  ا ز اتفاقات جا مانده از قبل که ساری بودیم رفتن پارک با دینا جونه.... دختر دایی و دختر عمه شیطون...این سری خیلی با هم رفیق شده بودین...تو پارک همه فکر میکردن شما دوقلویین بعد اومدنمون از شمال یه چند روز اول شما رو باید زیادبیرون ببریم تا به خلوت بودن اینجا عادت کنی...یه شب که رفته بودیم پارک پرواز...از بازار چه ت پارک دوت النگو بدل و یه اسباب بازیه کوچولو به انتخاب خودت خریدی...دیگه بزرگ شدی و اسباب بازی هات رو خودت انتخاب میکنی... البته دو تا النگو بود که یکی رو متاسفانه شکوندی...نا گفته نماند که بعد چند روز اون عروسک رو هم نابود کردی... میخواستی ببینی از کجاش نور میاد وقتی تکون میدی...دختر کنجکاو م...
26 مرداد 1393

عید فطر 93و ماهگرد عشقم

سلام به همه بعد مدت تقریبا یک ماه...دخترم بخشید که تو این مدت بخاطر مشغله های زندگی دیر اومدم به وبلاگت سر بزنم...ماه رمضون امسال بر خلاف همه سال ما تنها نبودیم.... مهمون های عزیزی داشتیم...عمه عالیه..عارفه دخرعمه...عرفان که به قول تو آفان یه چند روزی پیش ما بودن بعدش هم عشق تو خاله مائده اومد پیشت...کلی بهت خوش گذشت... راستی تو به عارفه میگفتی عمه..به عمه عالیه میگفتی عالیه...اونا کلی بهت محبت میکردن هر چی میخواست میدادن...هر کار دوست داشتی میکردی...خلاصه خوش به حالت بود...هر روز با عرفان میرفتی بیرون یه دوری میزدی و بستنی میخریدی میومدی... اینجا بابایی و عرفان داشتن بازی میکردن که تو از فرصت استفاده کردی و دسته پلی ا...
23 مرداد 1393

دومین ماه رمضون پانیذ

عزیزم عسلم دخترم... دومین ماه رمضونت مبارک....امسال دیگه پا به پای ما سر سفره افطار میشینی....راستی حلیم خیلی دوست داری.......هم با من نماز میخونی  هم با بابایی...قبول باشه نازم... این روز ها انقدر شیزین زبون شدی گه نگو....خدا رو هر روز شکر میکنم که تو رو به من داد... و این هم اولین اسب سواری دخترم تو پیست اسب سواری چیتگر....فکر میکردیم میترسی اما خیلی خوشت اومد و میخواستی بازم سوار شی...منم خیلی اسب دوست دارم و وقتی بچه بودم ارزو داشتم تو خونمون اسب داشتیم... دوست دارم یه دنیا   ...
23 تير 1393

20 ماهگی دخترم

                     20 ماهگیت مبارک عزیزم دخترم یه ماه دیگه گذشت از روزی که اولین بار وجودت رو حس کردم....دخترم داری به 2 سالگی نزدیک میشی... اینروز ها انقدر شیرین زبون شدی که بعضی موقع ها یه جمله هایی میگی که تعجب میکنم از کجا یاد گرفتی... جمله های جدیدت..... 1.پانیذ جیش کرد 2...اتاق پانیذ 3..مامان دوست داری یعنی مامان دوست دارم 4..بابا اومد 5...شهریار بچه عمو 6..صدای نینی 7..بابا لالا کرد...    و خیلی چیز های دیگه که با طرز خاصی میگی که منو بابا میخوا...
13 تير 1393

سفرنامه پانیذ خرداد 93

اینبارسفر ما به شمال یه کم طولانی شد البته به شما عسلم خیلی خوش گذشت....همش پارک ...خونه دوست و فامیل...خلاصه گرفتن شیر از شما که واسم نشدنی بود ...امکان پذیر شد وشما جز چند روز اول زیاداذیت نکردی... میریم سراغ ادامه سفر به زبان تصویر.... تو راه رفتن به ساری-فیروز کوه رفته بودیم جنگل با خانواده بابایی انقدر شیطونی کردی که دو ساعت خوابیدی رفته بودیم پیش بابا بزرگ....خدا بیامرزه وبلاگ هنگ کرده نمیشه بقیه عکس هات. بزارم.... جیگرم رفتی پارک           حالا اومدم بقیه عکس هاتو  بزارم نینی خاله هرمس که تازه به دنیا اومده ما رفته بودیم دیدنش دینا وپانی...
7 تير 1393